روزگارِ تلخ تر از زهر، این است
هر طرف بینی ز خون رنگین است
آه وفغان، شیون و فریاد برپاست
بس عمق این فاجعه سنگین است
هرکجا پیکر روزه داران خداست
زمین زین فاجعه شرمگین است
کاش همیشه شاهم تو باشی
درخشان و زیبا، ماهم تو باشی
برای درد های این دل خسته
تمنا دارم پناهم تو باشی
گرفته دلم از دوریت و باز
دلم می خواست تکیه گاهم تو باشی
حیران و سرگشته و ناچارم
کاش بیایی و چاره و راهم تو باشی
بوسه......
فرصت ها چه زود نا پدید می شوند
ممکن ها،ناممکن و بعید می شوند
دل های گرم و پر از عشق ما
سرد و سخت تر از حدید می شوند
دیدار چه دلنشین و صد افسوس
فرصت ها کم و بیرنگ و ندید می شوند
گاه انسان فرشته خوی و نازک طبع
گاه زشت طینت و چه پلید می شوند
دلم تنگ است برای دیدنت گلم
با ندیدنت عشقت چه شدید می شوند
بوسه......برچسب : هویت, نویسنده : adelneveshtehayepegah9 بازدید : 1449
برچسب : نویسنده : adelneveshtehayepegah9 بازدید : 13
برچسب : نویسنده : adelneveshtehayepegah9 بازدید : 17
برچسب : نویسنده : adelneveshtehayepegah9 بازدید : 20
برچسب : نویسنده : adelneveshtehayepegah9 بازدید : 13
برچسب : نویسنده : adelneveshtehayepegah9 بازدید : 13